ها! تُف؟
(بادبادک سازی ، بادبادک بازی و بادبادک فروشی)
وقتی روزهای اول با شور و نشاط طرح هاتف به عنوان پیشخوان بنیاد و تسریع در پاسخ گویی و کاهش هزینه های درون شهری و برون شهری مطرح شد ، از خوشحالی تو پوستم نمی گنجیدم . آخه فکر می کردم بابا کرم جانباز و ننه شهر بانو (مادر شهید) دیگه کمتر مجبورند این همه راه تا بنیاد بیایند و بروند ، و مشکلات یا خواسته ها و پیگیری هایشان در اسرع وقت رسیدگی می شود.
عجب خوش خیال بودم و چقدر زود جَو گیر می شویم و توجه نداریم که :
این ممکن است یک نان دانی جدید باشد که غارت گرهای جدید با استفاده از ابزار جدید برای خودشان و دوستان و اقوام شان درست می کنند.
می دانید قصه طرح هاتف همان قصه بادبادک سازی است که از بس بادبادک خوشگلی ساخته بود فکر می کرد ، حیف است آن را دست کس دیگری بسپارد و فقط خودش بازی می کرد و وقتی هم می خواست آن را بفروشد ، می گفت " باید دست خودم باشه تا نترکه" و آدمهایی که آن را می دیدند فقط محو بزرگی و زیبایی آن می شدند ولی چه نفع و فایده ای برای مردم داشت ، معلوم نبود. همه فکر می کردند "هر کس تعریف نکند ، ممکن است از طرف دیگران ابله به نظر بیاد و یا بعضی فکر می کردند : عجب نان دانی خوبی است ، پس ما هم برویم بازی ، تا شاید از این نمد برای ما هم کلاهی باشد" به هر حال این شد که می بینید. یعنی هاتف بنیاد شده بوق معرفی ............. و ..............
برای یک مشت پرسنل زحمت کش آن هم شده بلا و دردسر. چون فقط با مردم سر و کله می زنند و فحش می خورند و در برخی از استانها ، واحدهای دیگر کار خود را انجام نمی دهند و می اندازند گردن هاتف بیچاره.
خلاصه هاتف بازی هم صفایی داره.یکی به شهرت می رسه ، یکی به نان می رسه ، یکی کار گیرش می آید ، یکی سمینارش را می سازد ، یکی تجهیزاتش را می خره ، یکی پرسنلش را استخدام می کنه ، یکی براش چارت می نویسه ، یکی برایش شرح وظیفه می سازه ،یکی ..... و من ساده دل هم مسخره اش می کنم . اما کی ساخت؟ و کی بازی کرد؟ و کی فروخت؟ و کی برد؟ فراموش شده.
خوش به حال آنها که مرتب طرح از توی آستینشون در می آورند و بَد به حال ما و ایثار گران که چون خودمان دَقَل بازی بلد نیستیم ، دیگران بازیمون می دهند.
والسلام
ابو حسین