دعوا سر لحاف ملا
آقا همیشه همینطور بوده و هست.میدانید جالب است که تغییر هم نمی کند . می دانید راجع به چی حرف می زنم ؟ همون حرفه که مثل یک بغض نشکسته توی حلقوممون گیر کرده و داره خفه مون می کند ، بله راجع به اختلاف بنیاد شهید ی ها و بنیاد جانبازانی ها.
یادم است بعد از ادغام ، هر جا می رفتیم میگفتند " شما بنیاد شهیدی ها ما را حذف کردید ، حالا چقدر براتون داره ؟ از ننه و بابا و زن و بچه شهید چیزی مانده؟ " پیش بچه های خودمون که می رفتیم می گفتند " این بنیاد جانبازانی ها یک عمر خوردند و خوابیدند ، ببین وضعیت جانبازها به کجا رسیده و طفلکی ها نون ندارند بخورند ، از بس اینها دزد و نامرد هستند"
ما هم به آقا جونمون می گفتیم با با ! به این حرفها گوش ندید ، اینها همه اش حرف مفت است . ایشان افاضه می فرمودند که " تا نباشد چیزکی ، مردم نگویند چیزها" خلاصه بعضی وقتها هم سر تقسیم پستها دعوامون می شد و با با جانمون می گفت " مراقب این جانبازانی ها باشید ، دارند پستها را می گیرند که کم کم شما را از میدان به در کنند " ما می گفتیم با با !" این بدبدختها این کاره نیستند". اما چه می شد کرد بابای ما هم جَو گیر شده بود.خلاصه از بد یا خوب روزگار رفتیم چند صبایی در بخش اقتصادی کار کردیم و با پول ، سود ، در آمد ، هزینه ، فرصت ، بازار ، دلال ، عمده فروشی ، مداخله در اقتصاد ملی ، گران فروشی ، احتکار ، مال غیر ، و از این جور چیزها آشنا شدیم و یک کم بعد ، برگشتیم به بخش خودمون تو مالی ، کم کم متوجه شدیم ، ای بابا ! دعوای ما با بنیاد جانبازانی ها زیر سر کیه؟ و دارند چه طور می خورند و می برند. وتازه فهمیدیم : بیچاره ملا ( پرسنل دوتا بنیاد) که فکر می کردند با هم دعوا دارند اما اینطور نبود بلکه نه تنها لحاف بلکه خانه ملا را هم بردند.
نتیجه اخلاقی ، اقتصادی ، سیاسی ، اجتماعی و .... این است که :
هر دعوایی را باور نکنیم ، ببینیم اصلاً دعوا وجاهت ، مقبولیت ، مشروعیت و معقولیت دارد؟ کی با کی دعوا می کند ؟ کی سود می بره؟
تازه هر وقت هم خواستیم بریم دعوا ، اول لحاف خودمان را مراقب باشیم و بعد حواسمان به حاشیه دعوا هم باشد.
والسلام
ابو حسین